جدول جو
جدول جو

معنی پلت حال - جستجوی لغت در جدول جو

پلت حال
نهال جوان افرا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
علی الحال. علی ای حال. بر هر حال. در هر حال. به هرحال. رجوع به ’علی ای حال’ شود:
نوگشته کهن شود علی حال
ور نیست مگر که کوه شروین.
ناصرخسرو.
ور در جهان نیند علی حال غایبند
ور غایبند بر تن ما چون که حاضرند.
ناصرخسرو.
زین جهان مندیش و او راگیرکو به از جهان
سر به از افسر علی حال، ارچه نیکو افسر است.
عنصری.
گرگ بر اطراف این حظیره روان است
گرگ بود بر لب حظیره علی حال.
منوچهری.
دینار دهد، نام نکو باز ستاند
داند که علی حال زمانه گذران است
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ کَ)
نام دیهی در تنکابن. و بدانجا درختان مرکبات بسیار است. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 24 و 106)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
همیشه و دایم و علی الدوام و همه حال. (برهان) :
گفت چه طرفه طالعی کز در خانه ششم
مهره به کف، به هفت حال این همه در مششدری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
الی الحال: مستوفیان جدید که از دو سال قبل الی حال بمنصب استیفانایل شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم حال
تصویر علم حال
بینش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت حال
تصویر هفت حال
هفت جارو همیشه همیشه پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
بالا و پشت نهر، نهر پشت زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
(ریزمقام) کل+حالبه معنی حالت کوتاهاز آوازها و نغمه های موسیقی
فرهنگ گویش مازندرانی
حالت گوسفند دو سالهسلک+حال، یکی از تکه های موسیقی سازی
فرهنگ گویش مازندرانی
آت و آشغال، کهنه
فرهنگ گویش مازندرانی
دور مرتع، پیرامون علف چر
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت افرا، از مراتع نشتای حوزه ی شهر عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان سه هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
محلی که گیاه آقطی در آن تبدیل به کود می شده است
فرهنگ گویش مازندرانی
از اماکن مسیر راه تنکابن به سه هزار
فرهنگ گویش مازندرانی
پهلو نشین، کسی که در کنار دیگری می نشیند، به پهلو خوابیدن، نشیمن گاه، ردپا، نشان و علامتی که در
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی